تاب ناب من سرانگشتی دیدن !!!
بعد از دو سال و اندی کار بی وقفه خلاصه مدیرم صدام کرد و گفت حاضری کارشناسی رو بزاری و مسئولیت بگیری ؟!!!
گفتم : بله حاضرم.
از همون ساعت شروع شد سوال های کلی پرسیدن و منم که تا قبل کارشناسی کرده بودم و خبره شدن تو جزئیات کارم بود حالا سوال های کلی مثل اینکه یکهو صدام میکردن و میگفتن کلا تا این روز از ماه چقدر تولید داشتیم، چند روزه میتونیم پوشش بدیم تاخیرات، ضایعات و کسری ها و...
منم آدمی که مسئولیت گرفتم و ادعا کردم و عمرا ممکن نیست جا بزنم. شب و روز شروع کردم به پیدا کردن یه راهی برای گذر از این تابی که در حال خوردنش بودم. شکل و شمایل دادن به کلیات کار و منسجم کردن کار در قالب جداول خیلی ساده و استفاده از تکنیک های سرانگشتی خیلی اون روزها بهم کمک کرد و اون تاب ناب رو برای من ایجاد کرد.
تکنیک های سرانگشتی درسته که در مقایسه با روش های دقیق و نزدیک به اون سریع تر هستند ولی خب دقتشون کمتره. ولی یه مسئول با استفاده از همون ها میتونه به اسکلت بندی و کلی بینی برسه.