تاب ناب من تو میتونی

کارم این بود ، بعد اومدن از سرکار لباسم رو تعویض می کردم و از سیر تا پیاز مسائل اون روز رو که باهاشون دست و پنجه نرم می کردم برای مادرم که سنگ صبورم بود و خیلی با صبوری و متانت و مهربانی کامل گوش میداد می گفتم. شده بود کار همیشگی من و آنقدر می گفتم.. می گفتم .. تا سبک بشم. گاهی وقت ها خواهرم از گوشه و کناری می اومد و کمی گوش میداد و با بی حوصلگی می گفت بازم اومدی غرغر و... می رفت. یه چند وقتی این طور گذشت تا این که یه روزی خواهرم صدام کرد و بهم گفت میدونی که وقتی از مسائل کاریت می گی مامان برات غصه می خوره و یه مدتی هست که نیمه شب ها میبینم بیداره. منو میبینی، انگار خواب بودم، من بودم اون آدمی که جونمو میدادم برای خانوادم حالا ناراحتی و شب بیداری رو سبب شده بودم. اون شب خوابم نبرد. گفتم بایست برای این مسئله یه راه حلی پیدا کنم. دیگه نبایست از مشکلاتم بگم. مادرم تا الان و این موقع منتظر نتیجه واستاده و حالا وقتی میبینه دارم غصه میخورم خیلی غصه می خوره. اصلا راه نداشت بایست بایست یکاری می کردم. کل شب خدا رو صدا کردم که بیاد و ذهنم رو باز کنه تا راه حل رو پیدا کنم. این رو فراموش نکنم که فردای اون روز از چند تا از دوستانم هم سوال کردم که شما مسائل و مشکلات کاری رو خونه مطرح می کنید و جوابی که برام جالب بود از اون دو نفری که من سوال کردم، گفتند نه!!!!

آنقدر بهش فکر کردم تا یاد نهیب همیشگی درونم به خودم در تمام لحظه های مواجهه در زندگی افتادم، بنظرم اومد کافیه اون وقتی که مست مشکلات هستم یکی بهم یادآوری کنه . آره تمام شد راه حل همین بود. شب رسیدم خونه بعد از تعویض لباس و شستن دست و رو، رفتم کنار مادرم که چای بخورم طبق معمول ! ولی وقتی پرسید چه خبر؟ کورسوی امید رو در چشماش برای این بار دیدم ، نور چشماش میگفت خدای من این بار خوشحال باشه، این بار موفق باشه، این بار شاد ... گفتم همه چی خوبه مامان جونم ، و صحبت رو بردم سمت جشن عروسی و آماده شدن برای اون جشن موردنظر اون روزها. کلی لذت بردم از اون لحظه با مادرم بودن. آخر شب مامان رو صدا کردم و بهش گفتم مامان خودت میدونی که من به هر چی بخوام میرسم، تو همت من رو دیدی، باورت هیچوقت هیچوقت نشه که من جلوی شکست، سختی و .. کم بیارم. من موفقم و موفقیت های بیشتر رو میخوام. یه محبتی برام بکن من از سر کار که میام تو لحظه های اول هنوز مغزم باور نکرده رسیدم خونه، اون جایی که بهتر از اون پیدا نمیشه. هر وقت این حال منو دیدی یکاری برام میکنی؟ گفت چی؟ گفتم بزن پشتم و بهم بگو بروووووو تو میتونی ، خواهش میکنم بلند بگو تا بیدار بشم و کامل کامل بیام پیشت. تاب ناب عزیز من، سوارت میشم و به پرواز میام. بزرگ شدن و تجربه کردن خیلی لذت داره مخصوصا وقتی تجربه میشه. میدونی وقتی سال های بیشتری عمر میکنی برای سفیدی موهات، چروک هات چیزی برای گفتن داری . آخ چقدر باارزشن.

اینطوری من به دنیای هوشیاری و سپاس گذاری و لذت از لحظه هام می رسیدم. هنوزم مادرم این کار رو برام میکنه. دستاش رو میبوسم که قشنگ ترین منه توی این دنیا.

کلام بهترینه، افکار رو بیدار میکنه، اونایی که اعتقاد بهشون داری رو بیدار میکنه، مغز نیاز داره، آدم به کلمه ها و جملات نیاز داره . اینم تاب ناب دیگه ای از من.

  • ایران ، گیلان ، رشت ، بلوار شهید بهشتی ، نرسیده به سازمان صمت ، ساختمان نگین ، طبقه دوم  واحد 2
  • 09118080951
  • 09114594280
  • این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید
  •  اینستاگرام

حوزه های مشاوره ما

توسعه و راه اندازی کسب و کار و کارآفرینی

مالی و سرمایه گذاری

منابع انسانی

ثبت و امور حقوقی 

بازاریابی و تجارت

سیستم های مدیریت کیفیت

دریافت مشاوره

  Mail is not sent.   Your email has been sent.
Captcha
Top