تاب ناب من امان از کارهای نصفه و نیمه...
دیگه سن و سال فهم و درکم به این اندازه رسیده که تو هر چیزی دقت میکنم. یا بهتر بگم موارد تکراری یا درس های تکراری رو میگیرم. روی میزم چه تو محل کار و چه تو خونه کلی برگه، کتاب و برنامه انباشته شده و هر وقت میام مرتب کنم میبینم تا نیام و انجامشون ندم بازم روی میزم هستند و تلنبار شدن ادامه داره. میزهای مختلف همکارها رو میبینم. بزار یه تصویری بهتون بدم از نگاه خودم به میزها . یکیش خالی و صافه ، صاحب میز کارها رو به اندازه همون روز میگیره و همون روز انجام میده . علاوه بروی میزش، توی میزش رو هم دیدم خالی خالیه. جز چند تا بیسکویت و شکلات و خوردنی . آدم حاله. تو ماشینش هم نشستم بعد از تموم شدن کارش، راس ساعت بدون یک دقیقه اضافه کاری سوار ماشین میشه. ماشینش پر از چیزهایی هست که دوست داره و کلی کارهای دوست داشتنی خودش .
حالا میز دوم پره پره از کاغذ و پوشه و کارهای تلنبار شده ولی جالبیش به اینه که درسته همه رو تلنبار کرده اما از حق نگذریم مرتب بودن اون همه کاغذ، پوشه و زونکن روی میز به آدم چشمک میزنه. این آدم وقف کاره، با دقت تمام کار میکنه و یکی یکی کارها رو به انجام میرسونه ولی هیچوقت میزش خالی نمیشه انگاری اگه چیزی هم به فرض مثال ورداشته بشه که بعید میدونم با چیزهای بیشتری پرتر میشه. مشخصه داره با کارش حال میکنه، میز خالی نمیشه.
میز سوم نامرتب و شلوغه. صاحب میز علاوه بروی میز خودش هر جا میره کاغذها و پوشه هاش رو مثل زنبور عسل گرده افشانی میکنه. آدم شلوغ کن الکیه و سر و سامان که نمیگیره هیچ، همه جا رو هم آشفته میکنه. پیش خودم میگم شاید بلد نیست. ولی بررسی کردم همش کلافه هست. نمیخواد یاد بگیره البته بعضی مواقع با تاخیر یه تغییراتی در خودش میده ولی در کل همیشه شلوغ کنه.
میز چهارم روش خالی و مرتبه. ولی من میدونم که خیلی سرش شلوغه پس کاغذاش کو. اووووهوووو بیا ببین تو کشوهای میزش رو . همه رو قایم کرده. این یکی حتما بایست با کارهایی مواجه بشه! داره کار هم میکنه ولی تمام کاغذها رو گذاشته تو کشوش و اگه بخوام میزهای دیگه رو بگم یه میز خالی با کشوهای خالی این یکی دیگه واقعا نمیدونم چیکاره هست؟؟؟ اوووو تمام برنامه هاش تو کیفشه و با خودش همراه کرده و بخشیش هم تو گوشیش هست. یکی دیگه میز و کشوهاش خالیه و یه همکار داره که اون براش همه رو جابجا میکنه .
از همه این ها که بگذریم برسیم به میز خودم. پر از برنامه، دفتر، کلیربوک، سررسید، کاغذ، پوشه و زونکن ... خلاصه تا تونستم از رنگ های مختلف و شکل های مختلف کمک گرفتم برای طبقه بندی کردن. آخر سال که میشه میام سراغشون و سعی میکنم به رسم همیشه میز تکونی کنم .دلم بازم تنگ شده و کلی حیف و صد افسوس برای کارهای مابقی باهامه. دوستم زنگ زده برای عروسیش تو یه شهر خیلی خیلی دور دعوتم کرده. بایست برم. دست از میز تکونی برمیدارم و این بار آماده میشم برم به یه سفر خیلی خیلی دور که هم دیدن دوستمه همراه با مرور خاطرات و هم در یکی از بهترین لحظه های زندگی در کنارش بودن. بعد از کلی آماده شدن تصمیم گرفتم برای کویر از قطار استفاده کنم، سفر رو دور کنم اما با دیدن کویرمیارزه. راه خوش گذشت البته سخت و خسته کننده هم. رسیدم خلاصه. باورت میشه چند ساعتی قبل از مراسم عقد رسیدم و آآآآآییییییی خدای من کلی کار معوقه از مرحله قبلی زندگیش روی میزشه. توی میزش هم همینطور ، فکر نکن فوضولم درش نیمه بازه . دلم خیلی گرفت ....
بعد از اومدن از اونجا با این دلگرفتگی رفتم به جنگ میزم، هر کاری یه زمانی داره یا بهتره بگم یه زمانی اولویت داره .... آره نکته همین جاست . میزت پره پره هم که باشه ایراد نداره اما قورباغه زشته رو سریع تر بخور. کارهای مهم رو اول انجام بده. این ها اونایی هستند که یکهو میبینی تو رو غنی میکنه. تا اونجا که حتی به کارهای دیگه روی میزت افسوس نمیخوری . کدومش اگه انجام بشه شادترت میکنه اونو اول ، اونو پررنگ تر، قدم قدم ، کوتاه کوتاه پیش بسویش .... تاب ناب من، امان از کارهای نصفه و نیمه ، امان از قورباغه های درشت و زشتی که هی به خاطر سختیشون نمیخوریم. برش دار و تیکه تیکش کن و بخوررررررررررررر. نخوری هیچ چیزی پیش نمیره. ببین همونطوری روی میزت با اون چشم های ورقلمبیده داره نگات میکنه. دیدی راست گفتم.